از [شوهرم] متنفرم ،چیکار کنم؟؟ | (شوهرم متنفرم ازت چه کنم؟) خسته شدم تا جایی که میخوام طلاق بگیرم!!!
خانم عزیز لطفا ترمز کنید خیلی دارید تند می روید!!! زندگی زناشویی پر از فراز و نشیب است و قرار نیست همیشه برای شما گل و بلبل باشد.. و اینکه شما به عنوان یک ملکه قدرتمند بتوانید بحران هایی که در زندگی زن وشوهریتان اتفاق می افتد را مدیریت کنید زن بودن شما را ثابت می کند..اگر فکر کردید وظیفه زن در خانه فقط پخت و پز و رفت و روب و جارو و پارو است کاملا در اشتباهید. این باور مال زن های ضعیف است. زن هایی که بدون تدبیر و بدون احساس مسئولیت فقط نق می زنند و دوست دارند بجای حل مسائل زندگی مشترک، آن را پاک و از صفحه روزگار محو کنند. متنفر شدن شدید شما را از شوهرتان کاملا درک می کنم و این را هم می دانم که با دوست و آشنا حرف زده اید و تصمیم گرفته اید کار را یکسره کنید.. اما از شما خواهش می کنم قبل از عملی کردن تضمیم نهایی تان کمی تمرکز کنید. به نوشته های این مقاله سایت را که برایتان از منابع معتبر جمع آوری نموده ام توجه داشته باشید.. بیش از 80 درصد خانم هایی که دیگر بریده اند و قصد طلاق از شوهرشان را داشتند با خواندن و عمل کردن به این دستورات پذیرفته اند که تصمیمشان عجولانه بوده است و در تصمیم گیری خود تجدید نظر کرده اند. وظیفه ی اصلی زن شوهر داری است. اگر بلد نباشید شوهرتان و زندگیتان را در پستی و بلندی ها کنترل نمائید، کمی احتیاج به مطالعه و تمرین دارید...
بیشتر بخوانید: آلت شوهرم کوچک است چه کنم؟؟ | افزایش سایز و قطر آلت تناسلی آقایان
از رابطه با شوهرم متنفرم ، بدم میاد خسته شدم !
احساس میکنید عشقتان کم شده؟ هنوز جای امید هست!
«چرا قبل از ازدواج بهسختی میتوانستم جلوی خودم را برای برقراری رابطهی جنسی بگیرم ولی حالا به سختی باید خودم را مجبور به رابطهی جنسی کنم؟»
«چرا بااینکه شوهرم را دوست دارم ولی دلم عشقبازی نمیخواهد ؟»
«چرا رابطهجنسی قبل از ازدواج که نباید انجامش میدادم آنقدر برایم سوال برانگیز بود ولی الان که میتوانم آزادانه این کار را بکنم دیگر آن لذت اولیه را برایم از دست داده است؟»
شما تنها نیستید…
شما هم وضعیت یکی از این خانمها را دارید؟ شما هم بااینکه همسرتان را دوست دارید و میخواهید ازدواجتان همیشه پابرجا بماند ولی با رابطه جنسی مشکل دارید؟ آیا دلتان میخواهد با همسرتان از نظر جسمی و روحی صمیمی شوید ولی وقتی نزدیکتان میشود از او فرار میکنید؟ با خودتان فکر میکنید که چه اتفاقی برای رابطهیجنسیتان افتاده است. اگر این سوالات از ذهن شما هم عبور کرده است، بدانید که تنها نیستید.
خیلی از خانمهای متاهل دوست دارند میل و کشش بیشتری نسبت به شوهرانشان پیدا کنند و سردرگم میمانند که چه اتفاقی برایشان افتاده است. آرزو داشتند که رابطهیجنسیشان بیشتر میشد و از اینکه اینطور نیست ناراحتاند. دلشان میخواهد خودشان را بدون کم کاست در اختیار همسرشان قرار دهند ولی نمیتوانند. کاملاً درکتان میکنم، چون خودم هم مثل شما بودم.
مدتزمان کوتاهی بعد از ازدواجم متوجه شدم که رابطهیجنسی جذابیت خودش را برایم از دست داده است. من عاشق شوهرم بودم ولی از رابطه جنسی با او خودداری میکردم. و وقتهایی هم که خودم را در اختیارش قرار میدادم، هیچ شور و هیجانی برای این کار نداشتم. فکر میکردم مشکلی پیدا کردهام ولی نمیتوانستم درمورد آن با کسی حرف بزنم، چون به نظر میرسید همه آدمهای دیگر به جز من، ازجمله همسرم، بهشدت به رابطهجنسی علاقهدارند و از آن لذت میبرند.
یک خبر خوب برایتان دارم
اگر شما هم درگیر همین مشکل هستید، یک خبر خوب برایتان دارم. نوسان اشتیاق خانمها به رابطهی جنسی بعد از ازدواج میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. بچهها، خستگی، هورمونها، کار، بیماری، داروها، احساسات و استرس بعضی از موانع بر سر راه لذت بردن از رابطهیجنسی هستند. من تقریباً همهی اینها را تجربه کردم. ولی کمکم خداوند من را در مسیری قرار داد که سقطجنین قبلی و روابط گذشتهام را فراموش کنم. حتی رابطهجنسی با شوهر سابقم.
هیچوقت تصور هم نمیکردم که گذشتهی جنسیام میتواند روی وضعیت کنونیام تاثیر داشته باشد. ولی خداوند تاثیر آن را نشانم داد. ولی کمکم کرد که در مسیر بهبودی قرار بگیرم و آزاد شوم. آزاد از زخمهایی که در خودم جمع کرده بودم، آزاد از دروغهایی که شنیده بودم و آزاد از همهی روابط عاشقانهی قبلیام که باعث میشدند نتوانم صمیمیت واقعی را با همسرم تجربه کنم. او کمکم کرد که شوهرم را دوست داشته باشم و از اینکه او هم دوستم دارد لذت ببرم. برایم غیرقابل باور بود ولی خدا این فرصت را به من داد تا بتوانم به صدها زن دیگر هم کمک کنم.
فرض را بر این میگذاریم که برایتان سوال است که چطور روابط گذشتهتان میتواند امروز روی شما تاثیر داشته باشد. میخواهم چیزی را که خداوند درمورد وابستگی جنسی به من یاد داد را با شما در میان بگذارم. اینکه چطور هر نوع وابستگی جنسی، از آزارهای جنسی گرفته تا ترسها و انتخابهای شخصی، میتواند بر صمیمیت جنسی و احساسی در ازدواج اثر بگذارد.
رابطهجنسی و مغز
مغز چه ارتباطی میتواند با رابطهجنسی داشته باشد؟ خب، هر نوع ارتباطی. مغز مهمترین اندام جنسی محسوب میشود. دانشمندان دریافتهاند که ما موادشیمیایی و هورمونهایی ترشح میکنیم که طی ارضای جنسی ایجاد پیوند و وابستگی با طرفمقابل میکند. ترشح این موادشیمیایی به ما احساس لذت میدهد و باعث میشود بخواهیم آن عمل را تکرار کنیم. بهعلاوه، هورمون اُکسیتوسین هم ترشح میشود که کارش وابسته کردن ما به طرف مقابلمان است.
اُکسیتوسین هورمون فوقالعادهای است. من به آن میگویم چسب الهی. این هورمون سه مرتبه در بدن انسان تولید میشود: وقتی زنی وضعحمل میکند، وقتی به نوزاد خود شیر میدهد، و در زنان و مردان وقتی تحریک و ارضای جنسی را تجربه میکنند. بهعلاوه، مردها هورمون وازوپرسین هم ترشح میکنند که به وابسته کردن آنها کمک میکند. وقتی رابطهجنسی را برای بعد از ازدواج بگذاریم، تنها کسی که این پیوند را با او خواهیم داشت همسرمان خواهد بود. و با جلوتر رفتن زندگی مشترک، وقتی دفعات رابطهجنسی بیشتر میشود، این پیوند قویتر شده و باعث میشود عشقمان به طرفمقابل محکمتر و بیشتر شود.
اما وقتی قبل از ازدواج رابطهجنسی را تجربه میکنیم چه اتفاقی میافتد؟ درمورد آزار و سوءاستفادههای جنسی چطور؟ علم نشان میدهد که اگر فرد در گذشته روابط جنسی منفیای داشته باشد، میتواند از تولید اُکسیتوسین در بدنش جلوگیری کند. بهعبارتدیگر، هر بار که در رابطهای رابطهیجنسی برقرار میکنیم و بعد رابطهمان بر هم میخورد، در روابط بعدی اُکسیتوسین کمتری تولید میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و امیدواریم که این ازدواج بتواند به شکل یک پاککن بزرگ برایمان عمل کند و همهی گذشتهمان را پاک کند ولی درعوض همهی گذشته و روابطجنسی قبلیمان را هم با خودمان وارد ازدواج میکنیم. همین جلوی ما را برای تولید اُکسیتوسین و پیوند خوردن با همسرمان میگیرد.
چطور پیوندهای قدیمی به میل و اشتیاق ما در ازدواج تاثیر میگذارد؟ اگر به مرور زمان آن پیوند قوی در ازدواجمان ایجاد نشد، کمکم پسزنیِ رابطهجنسی را تجربه خواهیم کرد. رابطهجنسی دیگر برایمان لذتبخش نخواهد بود، صمیمیتمان کمتر خواهد شد و دیگر میل و رغبتی برای نزدیکی با همسرمان نخواهیم داشت. این باعث خواهد شد که همسر کنونیمان را با شرکای جنسی سابقمان مقایسه کنیم و همین ما را ناامید و دلسرد خواهد کرد. کمکم به گذشته کشیده میشویم و با خودمان فکر میکنیم، شاید باید با فرد دیگری ازدواج میکردم…
بهطور خلاصه اگر به شرکایجنسی سابقمان کشش داشته باشیم، در ازدواجمان به خوبی با شوهرمان جوش نخواهیم خورد و اگر خوب با او جوش نخوریم، میل و رغبت جنسی و همچنین میزان لذتی که از رابطهجنسی میبریم هم کمتر خواهد شد.
جدایی احساسی
انسانها رابطهای هستند. صمیمیت احساسی پنج سطح جداگانه دارد که با شروع به شناختن یک فرد به مرور جلوتر میرود. این سطوح اسمهای مشخص دارند ولی من روی آنها اسم پایینترین، پایین، متوسط، بالا و بالاترین میگذارم. با هر سطح ما مقدار بیشتری از خودمان را به اشتراک میگذاریم که همین احتمال آسیبپذیری ما و احتمال صدمه خوردن و طرد شدن را بالاتر میبرد. و به همین دلیل است که برای صمیمیت واقعی نه تنها باید آرامآرام از این مرحلهها عبور کنیم، بلکه شتاب و سرعتمان هم باید یکسان باشد. زنها معمولاً زودتر از نظر عاطفی وابسته میشوند و ممکن است سریعتر از این مرحلهها عبور کنند. مردها ولی معمولاً با احساسات کمتر در رابطه جلو میروند و درنتیجه برای عبور از این مراحل به زمان بیشتری نیاز دارند.
زوجهایی که قبل از ازدواج شروع به برقراری رابطهیجنسی میکنند، در سطح متوسط ارتباط هستند. در این سطح دو طرف افکار، نظرات و باورهایشان را با هم درمیان میگذارند. این به آن معنا نیست که احساساتشان را با هم تقسیم نمیکنند، ولی وقتی مشاجرهای بین آنها پیش بیاید به منطقه امن خودشان میرود. وقتی رابطهیجنسی بین دو طرف شروع میشود، همهی آن موادشیمیایی و اُکسیتوسین تولید میشود و دو طرف به هم پیوند میخورند. در این شرایط دو طرف احساس نزدیکی و صمیمیت میکنند که دلیل آن فقط رابطهیجنسی است و این رابطه باعث میشود بیشتر از میزان واقعی دو طرف به هم احساس نزدیکی کنند. این درواقع یک احساس کاذب صمیمیت است و باعث میشود تمرکز رابطه به مسائل فیزیکی برود. این میشود روش ابراز عشق و حل مشکل بین دو طرف. خارج از ازدواج هر جا که رابطهیجنسی شروع شود، صمیمیت واقعی از حرکت میایستد. زیرا کنار آمدن و حل مشکلات و مشاجرات نیاز به سطح بالاتری از صمیمیت دارد که دو طرف در این شرایط برای حفظ رابطه از آن خودداری میکنند.
و بعد ازدواج میکنیم…
ازدواج باعث شده است احساس نزدیکی کنیم ولی به مرور زمان که تازگی رابطه از بین میرود، واقعیت زندگی نمودار میشود. در این نقطه متوجه میشویم که آنطوری که تصور میکردیم همدیگر را نمیشناسیم. نمیتوانیم درمورد نیازهای قلبیمان، امیال، احساسات و ترسهایمان با هم حرف بزنیم. همان الگوهای ارتباطی گذشتهمان را در ازدواجمان هم استفاده میکنیم و برای جلوگیری از به خطر افتادن رابطه، از هر نوع مشاجره خودداری میکنیم. این مسئله مخصوصاً بعد از رفتن بچهها از خانه بیشتر اتفاق میافتد و زوج ناگهان احساس میکند که آنقدرها هم که قبل فکر میکردند با هم وجه اشتراک ندارند.
رابطهی جنسی برای بیشتر خانمها به معنای پیوند عاطفی است. هرچه زن احساس نزدیکی عاطفی بیشتری به طرف خود داشته باشد، میل او به برقراری رابطهیجنسی بیشتر میشود. زنها از طریق گفتگو این ارتباط عاطفی را برقرار میکنند. وقتی زنها احساس کنند که یک رابطهی عاطفی برقرار کردهاند، احساس دوست داشتهشدن میکنند که همین میل جنسی آنها را تحریک میکند. از طرف دیگر مردها از راه رابطهی جنسی احساس ارتباط عاطفی میکنند و زمانیکه این ارتباط را برقرار کردند، بهتر میتوانند با طرفشان گفتگو کنند. بهعبارتدیگر، اگر میخواهید مردتان را به حرف بکشانید، باید با او رابطهی جنسی داشته باشید. مردها اگر میخواهید با زنتان رابطهیجنسی داشته باشید، باید با او حرف بزنید.
خلاصه اینکه اگر پیوند عاطفی بین ما برقرار نشود میل و رغبتی هم به رابطهیجنسی نخواهیم داشت.
خجالت آوره!
از حرف زدن با زنان زیادی فهمیدهام که صرفنظر از زخمهای جنسی که در گذشته از تجاوز، رابطهجنسی اجباری یا بیبندوباری جنسی خودشان دیدهاند، همهی آنها آسیبهای احساسی با خود حمل میکنند. خجالت، متهم کردن خود، پشیمانی، درد، درهمشکستگی، احساس بیارزش بودن، ناامیدی، دلسردی و بیاعتمادی بعضی از این بارهای احساسی منفی هستند که زنها با خود به ازدواجشان میکشانند. دردهای احساسی با هر رابطهای که از سر میگذرانیم در ما جمع میشود و بااینکه دوست داریم باور کنیم که آن رابطهی ناموفق را پشتسر گذاشتهایم ولی بدون درمان این آسیبها در عمق وجود ما دفن شده و با ما وارد رابطهی بعدی میشود.
این احساسات جلوی میلجنسی ما را در ازدواجمان میگیرد. چطور؟ چون الان در ازدواجمان وقتی رابطهیجنسی برقرار میکنیم، همان احساس خجالتی که در گذشته تجربه کرده بودیم، تحریک میشود. یادتان هست که گفتم مغز مهمترین اندام جنسی ماست؟ همانطور که احساس خجالت، درد، افکار و خاطرات به ذهنمان هجوم میآورد، میلمان به رابطهیجنسی را میکشد. و کمکم از نظر فیزیکی و احساسی پس میزنیم. خجالتی که در روابط گذشته تجربه کرده بودیم و افکار و حس منفیای که در گذشته نسبت به رابطهیجنسی داشتیم دوباره با ارضای جنسی در رابطهی کنونی روی کار میآید. دوباره احساس میکنیم بیارزش، کثیف و خجالتآوریم. جزییات مربوط به آزارهای جنسی گذشته یا بیبندوباریهای جنسیمان به واقعیتی جلو چشممان تبدیل میشود و لحظهی حال و لذتی که میتوانیم از بودن با شوهرمان ببریم را از ما میدزدد.
خلاصه اینکه احساسات منفیای که در روابطجنسی گذشته تجربه کرده بودیم در زمان حال دوباره تحریک میشوند و میل ما به رابطهیجنسی را نابود میکنند.
خداوند کمکتان میکند
خبر خوب این است که خداوند میتواند گذشتهتان را درمان کند و میل و اشتیاقتان را به شوهرتان و به رابطهجنسی برگرداند. بله، واقعیت دارد! خداوند نهتنها اینکار را برای من بلکه بیشمار زن دیگر را هم که به او اعتماد کردند درمان کرده است.
خداوند میتواند پیوندهایی که شما در روابطقبلیتان ایجاد کرده بودید را بشکند، زخمهایتان را درمان کند، دروغهایی که درونتان جمع شده را با حقیقت خودش جایگزین کند و به پیوند دوبارهی شما با همسرتان کمک کند و میل و اشتیاق را به همسرتان و رابطهجنسی بالا ببرد. علم نشان میدهد که با درمان روحی، مغزمان هم درمان مییابد. آنوقت دوباره در بدنتان اُکسیتوسین تولید میشود. کمکم میبینید که عشق بیشتری به همسرتان دارید و قدرت پذیرش عشق او را هم پیدا میکنید.
در زیر به بعضی از قدمهایی که برای درمان باید بردارید اشاره میکنم. اگر در گذشته تجربهی دردناک آزارجنسی مثل تجاوز داشتهاید، بهتر است از یک مشاور متخصص هم کمک بگیرید.
چطور درمان شوید
اول باید درک کنید که چه اتفاقی برایتان افتاده است و بعد آن را به خدا واگذار کنید. داستان زندگیتان را بنویسید. سکوت را بشکنید. با کسی درمورد آن صحبت کنید، با یک مشاور، یک دوست خوب یا حتی شوهرتان.
برای زخمهایی که خوردهاید و برای فقدانهایتان زاری کنید. بگذارید خداوند نشانتان دهد که چطور باید برای آنها زاری کنید.
پیوندهای قدیمی را بشکنید. فهرستی از روابطجنسی گذشتهتان تهیه کنید. از خداوند بخواهید همهی آنهایی که پیوندی جنسی با آنها داشتهاید را نشانتان دهد. اسمهایشان را بنویسید، یا هر جزییات دیگری مربوط به آنها را. از خدا بخواهید نشانتان دهد که هر کدام از این افراد و موقعیتها چطور به شما صدمه زدند و بر تصویری که از خودتان، زندگی، خداوند و رابطهجنسی داشتید تاثیر گذاشتند.
برای تکتک آن روابط قدیمی دعا کنید و از خدا بخواهید که پیوندتان را با آنها قطع کند.
بگویید: خداوندا از تو میخواهم که گناهانم را ببخشی و پیوند فیزیکی، احساسی و روحی من را با ـــــــــــــ قطع کنی. خداوندا، بار احساسی منفیای که تمام این مدت روی دوشم بوده را از دوشم بردار و قلبم را به معصومیت گذشتهام برگردان و آسیبهایی که این فرد و آن پیوند قدیمی به ازدواجم وارد کرده را از بین ببر. آمین.
دردی که درمان میشود
کار سختی است، میدانم. ولی به شما قول میدهم که ارزشش را دارد. مطمئناً دردناک خواهد بود و غصهدارتان خواهد کرد چون گذشته دوباره پیش چشمتان میآید ولی این دردی است که روانشناسان به آن «درد خوب» میگویند. درد خوب به ما کمک میکند درمان شویم. درد خوب کمک میکند خداوند همهی چیزهایی که در گذشته به ما صدمه زده پیش رویمان قرار گیرد تا بتواند آنها را از بین ببرد.
او برای من و تعداد بیشمار زنان دیگر این کار را کرده است. برای شما هم اینکار را خواهد کرد. او فقط منتظر یک چیز است، اینکه خودتان از او بخواهید!
روی چیزهایی که دوست دارید تمرکز کنید
معمولا آدمها به جای اینکه در مورد احساس ناراحتی و نارضایتی خود در موقعیتی حرف بزنند، از کلمهی «متنفرم» به عنوان یک ابراز احساسات کلی استفاده میکنند. این جملهای است که اغلب از سر خستگی و فرسودگی به زبان میآید یا به عنوان راهی برای بزرگنمایی کردن شرایط. شاید هم عدهای واقعا منظورشان نفرت باشد و قصدشان جدایی، اما به هر حال کلمهی «متنفرم» کلمهای واپس گرایانه است.
روی چیزهایی تمرکز کنید که در وجود همسرتان دوست دارید. هیچ چیزی تماما خوب یا تماما بد نیست. در نظر گرفتن نقاط قوت همسرتان و ویژگیهای مثبت او به شما اجازه میدهد موقعیتتان را دوباره ارزیابی کنید و همه چیز را سیاه و سفید نبینید. اگر کفهی خوبیهای او سنگینتر بود، خیلی کمتر احساس بد و منفی خواهید داشت.
سهم خودتان در شرایط پیش آمده را پیدا کنید
احساس خشم و نفرت معمولا زمانی برانگیخته میشود که اختلالی در رابطه پیش میآید؛ نه تنها بین شما و همسرتان بلکه بین شما و خودتان! قبل از اینکه انگشت اتهام را به سوی همسرتان بگیرید، یک خود ارزیابی انجام دهید. آیا در مورد مشکلی که پیش آمده با همسرتان حرف زدهاید؟ آیا در شرایط پیش آمده کاملا بیتقصیرید؟ این سوالها به این معنی نیستند که مشکل خود شما هستید، بلکه قصد ما این است که به یک نگرش تازهتر و دقیقتر برسید. ارزیابی خودتان کمکتان میکند به این برسید که اصلا ممکن است احساس ناراحتی و نارضایتیتان را به گوش همسرتان نرسانده باشید و او نداند در دل شما چه میگذرد و همین سکوت شما باعث شدت گرفتن حس اندوه و خشمتان شده باشد.
اما اگر بعد از بررسی خودتان متوجه شدید ابراز نفرتتان بیهوده نبوده پس حالا وقت آن است که با همسرتان وارد گفتگوهای جدیتری شوید. اگر علی رغم تمام تلاشهای شما او هیچ حرکتی برای بهبود شرایط نمیکند پس علامت این است که تصمیمی به تغییر رفتارش ندارد و بهتر است شما فکر جدیتری بکنید که تصمیم به طلاق میتواند یکی از راه حلها باشد.
ببینید واقعا چه اتفاقی افتاده
گاهی آنقدر حس نفرت و بدبینی جلوی چشمانمان را میگیرد که به سختی میتوانیم واقعا اتفاقی که در حال روی دادن است را ببینیم و پرده از آن برداریم. اگر دیدید احساسی که به همسرتان دارید خشم است پس باید بتوانید بفهمید این خشم از کجا ناشی میشود تا بتوانید قدم بعدی را بردارید.
بسیار نادر است که نفرت بدون علت خاصی سربرآورد و پیدا کردن منشاء این حس، اولین قدم برای تعیین اقدام بعدیست. تا علت خشم و نفرت خود را ندانید چگونه میتوانید برای رابطهتان کاری بکنید؟
برای بروز سایر احساساتتان هم تلاش کنید
بسیار بسیار کم پیش میآید که احساس کسی فقط نفرت باشد، بنابراین خیلی مهم است که ببینید علاوه بر خشم، چه احساس دیگری در درونتان جولان میدهد.
چیزی که تجربه ثابت کرده این است که پشت نفرت، خشم است و پشت خشم، رنجش. رنجش و دل آزردگی هم معمولا با اندوه و ناامیدی همراه است. پس کاری که باید بکنید این است که مرحله به مرحله به عقب برگردید و ببینید نفرت شما از کجا شروع شده.
زنان یاد گرفتهاند که احساس نفرت یا خشم نکنند بنابراین تجربهی این احساسات در واقع میتواند اولین علامتی باشد که به آنها نشان میدهد مشکلی وجود دارد و باید راه حلی برایش پیدا کنند. زنها اینطور تربیت شدهاند که راضی و شاد باشند و این باعث میشود خیلی وقتها احساس واقعی درون خود را سرکوب کنند.
هرگز احساسات واقعی خود را پنهان نکنید اما اجازه هم ندهید شما را ذره ذره بجوند و نابود کنند. احساس تنفر زمانی ترسناک است که نتوانید علت بوجود آمدن آن را پیدا کنید. با خودتان روراست باشید و با درایت و تیزبینی و البته واقع بینی، ریشهی احساستان را بیابید.
با زیاده خواهی شوهرم در رابطه زناشویی چه کنم؟
شهراد همیشه همسرش را برای رابطه زناشویی در فشار میگذارد. کار به جایی رسیده که نازی از اتاق خوابشان متنفر شده ولی هیچ گاه به شوهرش “نه” نمیگوید،
شوهرم همیشه از من رابطه زناشویی میخواهد
شهراد همیشه همسرش را برای رابطه زناشویی در فشار میگذارد. کار به جایی رسیده که نازی از اتاق خوابشان متنفر شده ولی هیچ گاه به شوهرش “نه” نمیگوید، ولی از راههای دیگر تلافی میکند. آیا این زوج که همیشه در حال کیش و مات کردن همدیگر هستند میتوانند به زندگی شان ادامه دهند؟ آیا این زندگی دوامی دارد؟
نازی میگوید
چرا شوهر من صبر نمیکند تا یک بار هم که شده من برای رابطه زناشویی پیش قدم شوم؟
شوهر من هیچ وقت در رختخواب مرا راحت نمیگذارد . شاید فکر کنید بعد از ۱۵ سال زندگی زناشویی تمایلات جنسی اش خاموش شده باشد ، اما اینطور نیست – او هر روز از من رابطه زناشویی میخواهد. بعضی اوقات از کار زیاد خسته میشوم و کار رسیدگی به بچهها تمام توانم را میگیرد. اما وقتی که به شهراد میگویم امروز اصلا در موقعیتی نیستم که بتوانم با تو رابطه زناشویی داشته باشم ، اخم میکند و آنقدر اذیتم میکند تا راضی شوم.
من نمیتوانم به شوهرم نه بگویم و این خیلی ناراحتم میکند. رفتارهای شهراد مرا اذیت میکند. چرا شهراد هیچ گاه صبر نمیکند تا من یک بار برای رابطه زناشویی پیش قدم باشم؟
نمی گویم از رابطه زناشویی لذت نمیبرم – او واقعا مرد جذابی است – اما من هم میخواهم بعضی اوقات خودم برای رابطه زناشویی اقدام کنم. وقتی میبینم که نمیتوانم در آن لحظات از لحاظ احساسی با وی ارتباط برقرار کنم از دست خودم عصبانی میشوم.
۱۸ ساله بودم که یکی از دوستانم مرا به شهراد معرفی کرد. بلافاصله عاشقش شدم ؛ او پسری ۲۰ ساله ، و یکی از مهربانترین و دست و دل بازترین پسرهایی بود که تا کنون دیده بودم . ما از نظر اخلاقی و احساسی بهم شباهت داشتیم. به خاطر همین عاشق همدیگر شدیم. یک سال بعد ما با هم ازدواج کردیم.
سالهای سختی داشتیم ، هر دو ما جوان بودیم و در بسیاری موارد بی تجربه ؛ شهراد ساعتهای زیادی در طول روز کار میکرد ، او در حرفه خانوادگی اش تجهیزات لوله کشی فعالیت میکرد . من هم در حال تمام کردن درسم بودم بنابراین نمیتوانستیم وقت زیادی را با هم بگذرانیم.
نازی ادامه میدهد
اختلافات ما مثل تمام زندگیهای مشترک با شروع زندگی مشترک شروع شد اما با باردار شدن من رابطه ما بهتر شد . من و شهراد تمام انرژی مان را برای بزرگ کردن مانی گذاشتیم ، الان مانی ۱۳ ساله است. همچنانکه روابط مان بهتر میشد ، خانواده مان گسترش پیدا کرد و الان چهار فرزند داریم. الان در خانه به تربیت فرزندانم مشغول هستم و زندگی ام را دوست دارم ، شهراد هم از شغل خود راضی است .
بعد از اینکه آخرین فرزندم بدنیا آمد ، ناگهان متوجه شدیم که اوقات سختی را پیش رو داریم. شهراد از کار اخراج شد و در یک کارخانه داروسازی مشغول بکار شد ، کاری سخت با حقوق ناچیز؛ بنابراین من هم مجبور شدم تا در یک شرکت ارتباطاتی مشغول شوم تا درآمدمان را افزایش بدهم. در این برهه زمانی بود که از لحاظ مالی در موقعیت بسیار بدی قرار داشتیم ، بچهها نمیتوانستند در جشن تولد دوستان شان شرکت کنند چون پولی برای خریدن هدیه نداشتیم و آنها هم نمیتوانستند بدون هدیه به جشن دوست شان بروند. اوضاع بد اقتصادی روی روابط ما هم تاثیر بدی گذاشت، اما هیچ چیز باعث نمیشد که شهراد از رابطه زناشوییی اش دست بردارد.
شهراد در روابط زناشویی یک ماجراجوی پرهیجان بود، همیشه دوست داشت موقعیتها و روشهای جدید را امتحان کند. من تسلیم شهراد میشدم ، چرا که بعد از آن اتفاقی که برایم افتاده بود خودم را گناهکار میدانستم و درخواستهای شهراد را رد نمیکردم. البته اگر درخواستهای شهراد را رد میکردم او به طرز دیوانه واری عصبانی میشد. بنابراین من سعی میکردم که آرامش را در خانه برقرار کنم و با او مخالفت نکنم.
بعضی اوقات با اینکه پول زیادی در خانه نداشتیم برای بچهها کفش و لباس جدید میخریدم. هیچ وقت به شهراد چیزی نمیگفتم ولی او از طریق چک کردن حسابها متوجه میشد ، و آن وقت بود که داد و فریاد میکرد. جالب اینجاست که بعد از دعوا از من تقاضای رابطه زناشویی داشت.
درخواستهای غیرمنطقی و زیاده خواهانه رابطه زناشوییی شهراد و عصبانیتهایش تبدیل به مشکلات بزرگ زندگی ما شده اند. در مقابل فرزندانم چیزی بروز نمیدادم اما در درونم از این زندگی خسته شده بودم. آرزو میکردم میتوانستم رابطه ام را با شهراد قطع کنم.
شهراد میگوید
همسر من خیلی چیزها را از من پنهان میکند
در تمام این سالهایی که با هم زندگی کردیم ، همسر من هیچ وقت در مورد رابطه زناشویی با من صحبتی نکرده است. در حقیقت ، او همیشه مشتاق به نظر میرسد. اگر مشتاق نبود ، تقاضای مرا رد میکرد مگر نه؟ من فکر میکنم او باید خیلی هم از من متشکر باشد که من بعد از اینهمه سال هنوز هم او را به همان زیبایی و جذابیتی که روز اول مان دیدم میبینم.
خب ، نازی را سرزنش نمیکنم که احساساتش را با یک مشاور درمیان گذاشته است. اما همسر من کارهایی میکند که همه را از من پنهان میکند ؛ من از این رفتار او دیوانه میشوم. برای مثال ، صورتحساب و کارتهای بانک را از من پنهان میکند ، میخواهد که من متوجه خرج کردنهای او نشوم. برخی اوقات برای بچهها و خانه بی رویه خرج میکند. در طول پنج سال گذشته ، پول زیادی صرف هزینههای بی مورد کرده است. حتی یکبار از خواهرش قرض کرد تا یک صورتحساب را بپردازد و هیچ وقت آن پول را به خواهرش نپرداخت. زمانیکه من متوجه این موضوع شدم ، خیلی عصبانی شدم. نازی عادات بد دیگری هم دارد . او خیلی فراموشکار است. علاوه بر این هیچ محدودیتی برای بچهها تعیین نمیکند و مرا هم از این کار منع میکند.
من همسرم را دوست دارم ، همیشه شخصیت و رفتار او را ستایش میکنم. اما جدا از روابط زناشویی مان ،من از زندگی زناشویی ام راضی نیستم
درست است که من از همان ابتدا در رابطه زناشویی مان پیش قدم بودم اما بگذارید توضیح بدهم : من هیچ وقت نازی را به این کار مجبور نکردم. درست است که میخواستم او به تقاضای من جواب مثبت بدهد اما اگر او درخواست مرا رد میکرد برای من قابل قبول بود. درست است که من آدمی هستم که در رابطه زناشویی زیاده طلبم اما دیو نیستم.
شهراد ادامه میدهد
زمانیکه من و نازی ازدواج کردیم ، کارمند شرکت حقوقی پدرم بودم ، ۱۲ ساعت در روز کار میکردم و در کلاسهای مدیریتی شرکت میکردم. میدانستم که ازدواج در این زمان برای ما کار آسانی نبود . نازی ناراحت بود که من زمان زیادی را در خانه نمیگذرانم، اما من این کارها را برای او و زندگی مان انجام میدادم.
زمانیکه پدرم فوت کرد ، برادر بزرگترم به خاطر اختلافی که در مورد روشها ی مدیریتی او با هم داشتیم مرا اخراج کرد. بلافاصله یک کار در یک شرکت داروئی پیدا کردم ، اما در آمد من تقریبا نصف آن زمانی شده بود که در حرفه خانوادگی ام مشغول بکار بودم. آن دوران یکی از سخت ترین مراحل زندگی ام بود.
اوضاع در خانه به مراتب بدتر بود. من به نازی اعتماد نداشتم و دفترچه بانک را چک میکردم ، حالا پسر دوم مان هم مثل مادرش پنهان کاری میکند. از مادرش درخواست کرده بود که یک جفت کفش اسکیت گران قیمت برایش بخرد و او را در کلا سهای اسکیت ثبت نام کند و نازی علیرغم اینکه میدانست ما در موقعیت مالی مناسبی نیستیم این را کار را کرد. زمانیکه متوجه این موضوع شدم به شدت عصبانی شدم و با او دعوا کردم.
میدانم که از نظر رابطه زناشوییی زیاده خواهم ، اما اخیرا به یک پزشک مراجعه کردم تا بتوانم خودم را کنترل کنم. توصیههای او کمک زیادی به من کرد ، و او بود که به من و نازی توصیه کرد تا به یک مشاور مراجعه کنیم . شاید ما در روابط مان دچار اشتباه شده ایم و امیدوارم مشاور بتواند به ما کمک کند تا بتوانیم مشکلات مان را حل کنیم.
مشاور میگوید
تعادل قدرت
درگیری برای تصاحب قدرت بین زوجهای جوان بسیار مرسوم است. مشکل شهراد و نازی شاید در ظاهر مشکل ارتباط زناشوییی باشد ، اما در حقیقت ، آنها بین شخصیت متجاوز و منفعل خود درگیر هستند.
شهراد آمرانه نیازهایش را از نازی مطالبه میکند- به جای اینکه با یک روش آرام تر این کار را انجام دهد. نازی در برابر شوهرش مخالفتی نمیکرد. این رفتارها یک چرخه ناتمام بود: هر چه شهراد بیشتر از نازی تقاضا میکرد ، بیشتر نازی در سکوت کینه او را به دل میگرفت. با این حال ، من اعتقاد دارم که اگر از همان اول سهم خود را از مشکلات شان میپذیرفتند ، رفتار ناخوشایندشان با یکدیگر تغییر پیدا میکرد.
ابتدا ، این زوج باید رابطه رابطه زناشویی شان را اصلاح میکردند . اگر این زوج نخواهند ببینند که چگونه رفتارشان باعث بوجود آمدن واکنش منفی دیگری میشود ، رابطه شان زودتر از درون پوسیده و خراب میشود.
در قدم بعدی ، ما نقش خانواده دو طرف را در شکل گیری شخصیت این دو نفر بررسی کردیم. شهراد فرزند یک خانواده بسیار موفق و سخت گیر بود و شهراد با این ذهنیت رشد کرد که طبق انتظارات خانواده اش زندگی کند و مسیر شغلی آنها را دنبال کند. برای اینکه ناامیدی شغلی خود را فراموش کند ، در خانه پرخاشگر و ستیزه جو شد ، و حتی نمیدانست که در طلب رابطه زناشویی از همسرش بیش از حد متوقع است. بعد از اینکه شهراد این موضوع را متوجه شد ، بسیار شرمنده شد و قول داد که بیشتر به احساسات همسرش توجه کند.
نازی مانند پدرش فردی سربزیر و متواضع بود ، اما مانند مادرش راههای نادرست بسیاری را امتحان میکرد. در وهله اول ، نازی قبول نمیکرد که شخصیتی انفعالی دارد ، اما بعد از چند جلسه این واقعیت را پذیرفت ، و متوجه شد که با خرج کردنهای بیهوده نباید شوهرش را در فشار مالی میگذاشت. نازی تصمیم گرفت که از این پس در روابط زناشویی خودش پیش قدم بشود . من به نازی گفتم تو فکر میکردی شهراد از تو فقط به عنوان همسری برای ارضای نیازهای جسمی اش میبیند در صورتیکه تو هم همان رفتار را با شهراد داشتی و او را به چشم بانک پولی نگاه میکردی”.
مشاور ادامه میدهد
شهراد نیاز داشت که نیازهای جسمی اش را کنترل کند و مهارتهای ارتباطی اش را بهبود ببخشد. به جای اینکه نازی را به خاطر خرجهای پی در پی سرزنش کند سعی کند که نازی را تشویق کند تا با همدیگر در مورد خرج کردن و برنامه ریزی مالی اقدام کنند.
علیرغم درگیری شدیدی که این زوج با یکدیگر داشتند ،به آنها توصیه کردم که در مقابل فرزندان شان با یکدیگر بحث و جدل نکنند. خیلی مهم است که پدر و مادر در مورد روشهای تربیتی و اموزشی با یکدیگر موافق به نظر برسند. نازی سعی میکرد از این به بعد شهراد را در مورد کارهایی که بچهها میکنند مطلع کند . برای حل مشکل به شهراد پیشنهاد کردم که به پسرش توضیح بدهد که کلاس اسکیت برای ما هزینه زیادی دارد و اگر تو نخواهی به طور مرتب سر کلاسهایت حاضر شوی در قبال هر جلسه ای که غیبت میکنی به ما ضرر میزنی. شهراد این توضیحات را به پسرش داد و او نیز دیگر هیچ اصراری برای شرکت در کلاسهای اسکیت نکرد.
بتدریج اشتیاق رابطه زناشوییی شهراد نیز کاهش پیدا کرد ، و نازی نیز از این موضوع ارامش بیشتری به دست آورده بود. بعد از چند ماه ، نازی در جلسه ای به من گفت ” تازگیها به نیازهای شهراد جواب مثبت نمیدهم مگر اینکه واقعا دلم بخواهد و حوصله اش را داشته باشم . و این باعث شده رابطه زناشویی مان کمتر از قبل شود و الان به جایی رسیده ایم که اغلب من در آغاز رابطه زناشویی پیش قدم میشوم”. علامت خوب دیگر این بود که نازی دست از خرج کردنهای بیهوه برداشته بود. شهراد میگوید:” هنوز هم من صورتحسابها و شارژ ساختمان را میپردازم. اما دیگر روی خرج و مخارج کنترلی ندارم و این واقعا اوضاع را برای من و نازی آسان تر کرده است.
در نهایت ، نازی و شهراد دوباره احساس کردند که عاشق یکدیگر شده اند. انگار که تازه ازدواج کرده اند و خانواده تشکیل داده اند. به آنها توصیه کردم که مرتب با یکدیگر بیرون بروند ، اکنون شهراد و نازی دو بار در ماه با همدیگر بیرون میروند و این کار به بهبود رابطه شان کمک زیادی کرده است.
اکنون نازی و شهراد بعد از دو سال که از جلسات مشاوره شان میگذرد آماده اند که به تنهایی به جنگ با مشکلات شان بروند ، البته هنوز هم شهراد را به طور جداگانه ملاقات میکنم تا بتواند مشکلات کاری اش را نیز حل کند. هر دو نفر آنها در زمینه بهبود رابطه شان پیشرفت قابل ملاحظه ای کرده اند و آنقدر با هم صمیمی هستند که حتی قبل از ازدواجشان نیز رابطه ای به این خوبی نداشته اند. سال بعد ، میخواهند جشن پانزدهمین سالگرد ازدواج شان را برگزار کنند . نازی میگوید تغییراتی که در شهراد صورت گرفته را بسیار دوست دارم ، و الان نیز در مورد خودم احساس بهتری دارم . نسبت به آینده مان بسیار خوش بین هستم ، و میدانم که آماده تغییرات بزرگی در زندگی مان هستیم.
منابع :
iransalamat.com
- سلام از شوهرم متنفرم از رفتارش از حرف زدنش از گیر دادنای الکیش به همه چیز از اینکه نمیخواد حتی یه روز رفتارمون باهم خوب باشه میخوام نباشه
از شوهرم متنفرم، تصمیم به طلاق گرفتم. شوهر من با یه مشت دروغ اومد خواستگاری من و مادرشون هم ایشون رو همراهی کردن. با مدرک جعلی لیسانس اومد در ...